آناهیتا همتی برای اولین بار دلنوشته برای شوهر خارجی اش نوشت که در این گزارش بخوانید.
سه سالی که ضربان قلبمون کنار همتپید، لذت بخشترین و درخشانترین دوران زندگیم بود، اگر "مرگ" مارو از هم جدا نمیکرد قرار بود دوران بازنشستگی مان رو بازم با هم سپری کنیم.
"عاشقی" توام با صداقت، مهربانی و دست و دلبازی بارزترین ویژگی ات بود و من بیشترین یادگیری مهارتهای زندگی رو مدیونتم، بسیار قدردان و سپاسگزارت بودم، هستم و خواهم بود تا نفس میکشم. تاثیر تو در زندگی من به قدری زیاد بوده که تا وقتی زنده ام در رفتار و کردارم مشهوده، با تو به رشد رسیدم و دوست داشتن واقعی و حقیقی رو یاد گرفتم.
وقتی که چشم میچرخونم تورو تو همه بخشهای زندگیم میبینم، حتی گاهی در جزئیترین و معمولیترین چیزای زندگی، مثل خوردن میوهای که دوست داشتی، یا رنگ مورد علاقه ات، یا بویی که دوست داشتی، موسیقی و فیلمهای مورد علاقه ات، سفر، دریا و جنگل... بوی لاوندر و ...
سال هشتادوسه تا هشتادوشش، نقطه طلایی زندگی ام محسوب میشه، چیزی شبیه خواب و خیال و رویا، بسیار زیبا و درخشان.
امروز روز تولد توست همینطور که خاطرات قشنگم مثل فیلم از جلوی چشمم رد میشه، اشک هام هم روی گونه ام جاریه، درد و زخم جای نبودنت توی قلبم هرگز التیام پیدا نمیکنه.